تعبیر آمرزش تو همین شفیره بستن است


آنها یک روز خدا را جایی میان باغ خاک کردند

بزرگ شدند
یکی یادش رفت که کجا گنج قدیمی شان را خاک کردند
یکی به سراغش نرفت تا جوانه بزند و درخت شود
یکی خدایش را به کرم های گرسنه ی باغ بخشید
و یکی برایش هر جمعه گل آورد و طلب مغفرت کرد
تنها من دانستم که تو تنها فراموش نمی شوی
تو جوانه نمی زنی ، تو تنها ریشه می دوانی
من می دانم که کرم ها تنها زمستان ها مومن اند

و تنها من می پرسم که ات بیامرزد؟




دگردیسی معکوس


هیچ پروانه ای با پیچیدن بال هاش رور تنش کرم نمی شه

دگر دیسی معکوس یعنی بال ها تو بگیری تو دستت و بخزی رو زمین


دگردیسی معکوس


هیچ پروانه ای با پیچیدن بال هاش رور تنش کرم نمی شه

شبه دگر دیسی معکوس یعنی بال ها تو بگیری تو دستت و بخزی رو زمین




جایی برای من در دلت باز کن


نه میان قفس دنده هایت

مرا بگذار میان مهره های پشتت

تا تیر بکشم با هر نگاه

تا خم بشوم زیر بار غصه ات

جای من میان سرباز ها نیست

یکی به جلو دو تا به عقب


من هیچ گاه فدایی نبوده ام