چهل تکه من


مادر می دوخت

یک دسته چرخ که چرخ دنده هایش صدای تیک تاک می داد

و سوزنی که نخ ها را چهل گیس می کرد

تکه های پارچه های رنگارنگ

یکی از شرت گلی پدر و آن یکی از جانماز خودش

یکی سبز و آن یکی قهوه ای پر رنگ

یک دسته مو که یادگار بادهای جوانیست منگنه می کند به درز

و طنابی که روی چهل تکه ی وارفته افتاده است تا خشک شود

تکه ای از لباس عروسش که یک روز با خواهرم از هم دریدیمش را با سوزن ته گرد روی چشم هایش می دوزد

.

.

.

مادرم دارد برایم یک دستمال می دوزد

به اندازه ی رودری هایش

یک تکه برای من و

۳۹ تکه از من 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد