ایستاده است بالای یک صخره . از آن صخره های خشک ِ خشک ، تیز ِ تیز و شور ِ شور .
باد زیر دامنش مهمانی گرفته ست و موهایش در فرارشان از او ، ناکام تر از لبه های دامن، گاه ناامید می شوند و فرو می ریزند و گاه در تلاش دوباره به خالی شب ِ صخره چنگ می زنند و خودشان را به سمت هر چه جز او می کشند.
ساق های باریک پاهایش دروغ محض ایستادگی شان را با وقاحت ِ تمام به رخ ِ خاک شور می کشند .
نگاه نمی کند . چیزی برای نگاه کردن نمانده است . چشم هایش تنها فراریان موفق اند ... در فرار از دیدن
دست هایش را پشتش به هم گره کرده ست ، در مشت های گره کرده اش مشت مشت آرزوهایش را می فشارد ، مشت مشت بغض های نشکسته می برد با خودش
صدایی از عمق حنجره اش در فراری ناموفق به دل شب هجوم می برد و صخره ها با سرشکستگی باز پسش می گردانند . صدایش شکسته و تکه تکه شده چون آینه ای هزاران بار درخلوت گوش هایش خود را پنهان می کند
هزاران صدا در گوشش تایید می کند : بپر ... بپر ...بپر
پ.ن ۱ - خواب آن بی خواب را یاد آورید... مرگ در مرداب را یاد آورید
پ.ن ۲ - مردشور قدرت تمرکز ذهن را ببرند ، هیچ گوشی با خیره شدن زنگ نمی زند!
پ.ن۳ - به گره کور اعتقاد دارید؟؟
آره پ.ن 2 رو خیلی قبول دارم ...
داشتم یه آهنگ گوش می کردم یا تو افتادم یه تیکه از متنش اینه ...
وسوسمون کردی و ما گفتنیا رو گفتیم...
که دست به دامنت بشیم به دست و پات بیافتیم ...
ترانه سار : محسن یگانه
ممنون دوست عزیز بابت شعر قشنگت
اوهوم
بله داریم
همه فقط پ.ن های منو جواب می دن
بازم مرسی که اعتقاد داره
بهله
خودمون درچنین وضعیتی هستیم
ممنون ستاره جان
ایشالا که گره ی شما مثل مال من نباشه
گره کور رو اعتقاد داریم اما بیشتر معتقدیم کار هر کی نیست که گره های کور رو باز کنه .
شاید از این به بعد فقط پی نوشت بنویسم