۳۱ - من ۲۰ سال است که ۳۰ ساله ام
۳۰ سال است که مرده ام
۱۰ سال است گم شده ام
۳۲ - خواب دیده ام خواب می برد امشب مرا
لالایی نخوان مادرم
خواب های من تعبیر وارونه ی بیداریست
۳۳ - در ترافیک شانه هایت خشک سالی آمد
برادر جان یک کاسه اشک بیاور آمدی
عوض کردن جای استخوان های من با آن روی سگت ; سگ که می شوی از دنباله ی بوی استخوان هایم مرا می جویی .
قرار دادن خاطراتت در گروه جوندگان ; می جوند و جویده می شوند .
عکس فرو رفتن میان ساعت ها ; بالا آوردن من در عمق .
راه رهایی پیچک از سر دیوار ; رمیدن با پیچش .
خوابیدن بعد ها در خلا روی هم; زاده شدن بعد های جدید .
میان راه مستقیم تو من عصیان پیچک ام
سگ که می شوی استخوان هایم را به خورد ریشه هایم نده
آن سوی دیوار من رهایی بی ریشه ایست
آن جا بعد های حرام زاده مکرر اند
پ.ن- دسترسی مان به اینترنت محدود شده . ببخشید که نمی آم سر بزنم
قیمت گاو : 50 تومان
قیمت شتر : 20 تومان
قیمت خر :1 تومان
با 1000 تومان پول 100 تا حیوون بخرید !!!
پی نوشت : هرکی جواب رو بگه یه جایزه ی خوب داره .
پی بعدا نوشت : این معما برای من یک خاطره ی خوبه که گذاشتمش اینجا
عقربه های برعکس تو را در ذهن من پارو می زند
عقربه های برعکس نه رو به عقب
چشم هایت در چشم من یک مرکز تقارن است .
دایره ها از کنارت شروع می شوند و می رسند به مر کز های پراکنده شان
سوال من در پاسخ به اسم تو که نامت چیست؟؟
وسط جاده گم کردن پارو ها
بگذار باد بوزد
.
.
.
باد می ایستد
همه چیز را برعکس کنید
مشت هایم را محکم بسته ام و مرد هم سعی در باز کردنش ندارد.
مشت ها نه برای حمله و دفاع است نه برای بازی.
مشت های من متمم وجودم است که تمامم را جمع کرده است و میان مشت می فشارد و تمام می کند مرا.
قصه ی ما به سر رسید عزیزم
راحت بخواب
پ.ن 1- یک لحظه بایست
پ.ن 2 - اعتراف می کنم یک روز با لب های تشنه قسم خوردم با تو بمانم ... قسم هایم هم مثل خودم شکست
پ.ن 3 - از این من و تو ای ها خسته ام
تا دیشب مطمئن بودم که امروز صبح میام اینجا و یه بای بای می نویسم و می رم به درسم می رسم و دیگه هیچ وقت چیزی نمی نویسم اینجا . اما امروز فهمیدم به اینجا دلبسته شدم .
چاره ای ندارم . این روزا خیلی درسام بد پیش می ره . کنکور مزخرف ترین امتحان زندگیه منه . اما انتخاب دیگه ای ندارم
راستش من می ترسم . می ترسم از تنها شدن . می ترسم از قبول نشدن . می ترسم از آینده . من از آدما می ترسم .
دلبسته شدنم به اینجا واسه اینه که همه ی افکار من این مدت ریخته شده اینجا و با شما ها قسمت شده حالا نمی دونم اگه اینجا ننویسم این همه فکر و چیکار کنم
شاید دیگه ننویسم . شاید دیگه شما ها رو نخونم ولی بنویسم .
نمی دونم شما در مورد من چی فکر می کنید . اما من احساس می کنم که با وجود شما ها این مدت تنها نبودم . لااقل تنهایی رو حس نکردم . و اینجا کسایی هستند که دوسشون دارم.
حالا تو مرا بخوان نه این کوچه ها
پ.ن - آبجیا و داداشا یه سر به این نظرسنجی بزنین حتماً!!!
یک فقره من ِ گم شده میان های هوی شکستگی هایی که قد علم کرده اند رو به روی ایستادگی ،در میان حوض سبز پنجره ی دیروز تو پیدا شده است . می شود منم را از آن پنجره بکشی داخل یا اصلا بیرون بیاندازیش؟ من ِ من لای پنجره ی تو که سبز هایش هیچ گاه سبز نشده اند و از ابتدا سبز بودند یا اینکه هنوز هم سبز نیستند گیر کرده است . من عادت ندارد به چشم بیاید و تو همین طور پرده را کشیده ای، پرده می خورد توی صورت من . من هیچ نمی گوید اما سیلی های پرده شما کمی سنگین نیست؟ پرده های شما شور است و من به گوش ایستاده است شاید که میان پریشان نوازی هایتان گاهی از او بخوانید
من پشت پنجره نیست میان پنجره است . میان قاب پنجره .
باز کردن پنجره بیهوده است . آن سوی پنجره ات انگشت های یخ زده می شکانند به تیراژ سرمای این سو . آن سو گنجشک های مرده آویزان می کنند به بالای در برای رفع بد یمنی روز های جمعه . آن سو حرف می فروشند به جای خیال . آن سو به کلاغ ها دانه می خورانند
من از سرزمین یخ زدگی های وسیع جوهر در سطر های خاموشی می آیم ، من برایم جمعه ها روز گنجشگک اشی مشی ست که در حوض خونابه ها نه خیس می شود نه گوله می شود . من حرف ها را موقع خواب بعد از ظهر می گذارم زیر بالشم ، من بعد از ظهر های جمعه خواب می بینم کلاغ ها میان حوض نقاشی انگشت یخ زده شان را رنگ می کنند و گنجشک ها رفته اند پی خیال بافی ، کلاغ های سرزمین من دانه می پاشند برای کاشت پنجره های سبز .
پنجره را ببند به سوی من کمی آرام خواب بعد از ظهر جمعه ام یخ کرده است.
مواظب باش موهای من لای پنجره نماند . گل سر های سبز به موهای قهوه ای من نمی آید .
بعدا اضافه شد : قالب هنوز موقتیه ، ممکنه یکم دیر باز بشه
لاله ی لِه شده میان انگشت اشاره و شصت اما و اگر
قرمز ماسیده لاله روی لب
لب های باز مانده به روی هجوم تو
تو ،دو نیمه ی کامل و من نیمه ی سوم تو
جواب سوالای پست قبل:
:: گزینه ی سوم : ماهی مرکب ---> سیاهی کلاغ جمع شده میان دل ماهی
:: گزینه ی پنجم : حادثه در پی طمع کلاغ ها به ماهی های حوض و خوردنشان رخ می دهد، ادامه اش را هم شما بگویید.
:: گزینه : نحسی 300 ساله ارث پدریست