از بین همه بازی های وبلاگی من یکی رو دوست داشتم
خیلی وقته می خوام بشینم روی صندلی داغ
هرچی که دوست دارید بپرسید
+ عنوان هم نشان به همین نشان که بازی مان گرفته
مردها وقتی زیاد مهربان اند ، زیاد عاشق پیشه اند ، زیاد می فهمند ،زیاد منطقی اند و خیلی چیز های دیگر مردتر به حساب می آیند .
اما یک زن خوب کم حرف می زند ، کم احساساتی می شود، کم منطقی ست ، کم سوال می کند کم انتظار دارد .
این روزها عجیب زن خوبی شدم
کم شده ام
،
وقتی توی اتاق درست رو به روی من ایستادی
رد آهت روی شیشه ی عینکم ثابت می کنه که تو اینجایی
حالا گیریم توی یک زمان دیگه
گیریم تو تشخیص نمی دی اون صدای غژ غژ در نیست
صدای زجه ی منه
آره ، "تنها صداست که در می ماند"
دچار درون هم زیستی با خود شده ام .
ترنج نطفه ای بود که ۹ ماه در من زندگی کرد و حالا من درونش زندگی می کنم .
ترنج زاده ی یک سال نزدیکی من با دنیاست.
ترنج تمام یک دختر بود ، یک جیپسی که آوارگی ش مقیم اینجا شد .
ترنج نیمی از من بود که درون نیمه ی دیگرم رشد کرد .
ترنج "من رنج " ِ من بود ، که تبدیل شد به " مـــــ ــرنج "
من یاد گرفتم برای شکستن تابو ی هرچیز لازم نیست تیشه برداری ، کافیه هم نشین کوچکترین هاش کنی
مثل "نیم من " که من رو از مرکزیت دنیام خارج کرد
+ کسی هست که من خیلی بهش مدیونم ، استاد نازنینم رضا افشاری که برای من خیلی بیشتر از یک دوست ِ
+ بهار نارنج من ، تولدت مبارک
+ احتمالا اسم اینجا از ترنج به مــــَـ ــرنج تغییر میکنه
دلقکی میان رخت عزا
لنگی میان گور ، لنگ در هوا
من خودم را به این تب مبتلا کردم
راند دوم ، بهشت ، و من حوا
یک درد روی پرده
زخمی برای میان پرده
یک صورتک خطوط بی سر و ته
یک لب خند از هم گسسته
یک آغوش اشغال، بوق ممتد، یک چراغ نا تمام
من با یک غرض عاشقانه پای چوبه اعدام
راه مستقیم ، یک بانده سوی مستراح
لبخند زهر آلود من ، عصری پر از امام
یک تب ناشیانه ، سینه پهلو گرفته ست
زمهریر تنی با آتش سرشته ست
انتقامی دو جانبه ، ما پشت به پشت هم
خنجر دو لبه فاصله ی مارا گرفته ست
میز بین ما دیوار چین می شود
یک طرف بهار
یک طرف پاییز
سکوت تو فاصله بین ماست
سکوت تابستانی ات را بشکن
که در زمستان هر دو نیستیم