ایول رژ!! تو هم اگه دوس داری تو بازی سه تا شادی شرکت کن٬جالب میشه... یه نفر دیگه هم گفت که خیال کرده من یه مردم فکر کنم آخر مجبور شم اسم عزیزم رو عوض کنم بذارم گلپری ای چیزی!
ندامت ها شنیده ام به خاطرش که نپرس به خاطر اسم نبود شاید هم، به هر حال جالب بود که مادموازل شدی اسم قشنگیه ، عوضش نکنی سه شادی رو باید روش فکرکنم ، شاید یادم بیاد
برای پست پایین: زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...راستش من بعد از رفتن عزیزترین عزیزم با همه وجودم به این درک رسیدم که شطحتیات نیست اگر میگویند مرگ ، زندگی دوباره است...وقتی که در لحظه لحظه زندگی ام جاریست...گاهی نسیم می شود لای موهام..جای لالایی شبانه...گاهی نفس می شود وقت هق هق مداوم...وقت دلتنگی...وقت بی آرزویی.وقت و بی وقت...جاریست..در زمان و مکان...حتی هنوز هم بعد از سالها نبودنش ...عادت نکردم به روبان سیاهی که گوشه قاب عکس هایش یادم می آورد..مرگ او را برده...
به نظر عقیده ی قشنگی داری لی لی پوت اما گاهی همه ی اینا کشکه زندگی گاهی بیشتر از پیش یه اجبار ه مسخره اس البته من معتقدم اگه باور ما نبود چیزی به این هیبت به اسم زندگی نمی بود
به جز سبز, قرمز رو هم نمیشه ازت جدا کرد :) جوجه ت رو خیلی خوشم اومد. روی اون شبه پلاک چی نوشته شده؟ مای, منو یاد طعم تلخ صورتی ِ چرک میندازه که تمام طول مسیر ِ باشگاه رو می زدم و از تلخیش مجبور می شدم شکلات تو دهنم بندازم و دفعه ی بعد دوباره می زدم... هرچند خیالِ این که شاید هرگز دوباره به عنوان یه هنرجو اون مسیر رو نرم, تلخیش بیشتر از طعم رژ ِ.
قرمز نه به اندازه ی سبز راستیتا به حال انقدر یک جا از خودم حرف نزده بودم اینجا ، احساس مورد توجه بودن می کنم ، اینجا همیشه چیز های مهم تری بوده که بخوام راجع بهش حرف بزنم اون پلاک یادگاریه، روش و انیکاد ِ تلخ نیست گس ِ هنر جوی چی بودی ؟ موسیقی که فکرنکنم ، نقاشی هم می دونم نمی کنی ، بالرینی؟ حدس و حال کن چقدر با کلاس حدس می زنم
هیچ چیز مهم تر از خود() وجود نداره که بخوایم در موردش فکر کنیم یا حرف بزنیم به نظر من. اون رنگیش که خیلی تلخ بود. فکــــــ کـــــــن من بالرین باشم :))) نچ...کاراته
اینجا اما سیر خودش رو داره اینجا من موضوع بحث نیست هدف از ساختن ایجا از اول هم حرف زدن راجع به من نبود مگه چته؟ خیلی هم بهت می آد البته رو راست که باشم کاراته بیشتر می آد بهت
دنیای ما آدم بزرگ ها عجیب است خیلی عجیب .. ب حرفی می باریم و ب بازی شاد می شویم .. رژ قرمز و لاک قرمز و ان سنجاق اگر اشتباه نکنم .. اینها مشترکاتمان بود ..
بچه شدم خانوم پرنده بازی م گرفته آره اون سنجاقه ، سنجاق پانچ مه
از اونجایی که رژلب خیلی رای آورده من به لاک قرمز رای می دم..البته اگه اشتباهی تشخیص داده نباشم..
و اینکه گویا هوشم آبخورده چون سنتور را تا نخوانده بودم ندیده بودم....
بعد اینکه چه خوب کامنت دونی تان برگشته...
پ.ن بی ربط: اصن از بچگی در ذهن من ماتیک و لاک فقط قرمز ، بقیه اش حاشیه است
زاویه طوریه که اصل مطلب که اون سنتوره اس توی مرکز دید نیست ، تقصیر تو نیست ، و اینکه کامنت دونی بعضی از پستا بسته بود قبلا هم شما که خانوم ِ ماتیک ِ قرمزی الی جان هیچ جیز منو به اندازه ی این رنگ به وجد نمی آره ، یه نفر بهش می گفت پیر زنی ، به نظر من که فقط جوانی رو توضیح می ده در خودش
الهی قربونت برم من دخترک روسری سبز رژ قرمز من.
یادگاری های زیبایی ان.
دعوتی دوست جان
مرسی عزیزکم.
در اولین فرصت حتما انجام میدمش.
بزار این امتحان .... بگذره عشقم سه شنبه نفس بکشیم.
هر وقت خواستی بازی کن
تو که بیداری هنوز ، درساتو خوندی؟
اون سنجاقه؟!چه باحاله!!! :) من که دعوتت کرده بودم که نیم من :) چه رژ دلبرانه ای ... :* دوست داشتم.
بیشتر از همه سنتورمو دوس دارم
رژ هم که رژ مورد علاقه ی ماست
به صورت غیر مستقیمانه بله
دعوت کردی
می گم اینکه مضراب سنتورتون به طور جداگانه مورد علاقه تون بود توی حلقمون حتی.
ما برای مضرابمان میمیریم حتی
ایول رژ!!
فکر کنم آخر مجبور شم اسم عزیزم رو عوض کنم بذارم گلپری ای چیزی!
تو هم اگه دوس داری تو بازی سه تا شادی شرکت کن٬جالب میشه...
یه نفر دیگه هم گفت که خیال کرده من یه مردم
ندامت ها شنیده ام به خاطرش که نپرس
به خاطر اسم نبود شاید هم، به هر حال جالب بود که مادموازل شدی
اسم قشنگیه ، عوضش نکنی
سه شادی رو باید روش فکرکنم ، شاید یادم بیاد
برای پست پایین:
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...راستش من بعد از رفتن عزیزترین عزیزم با همه وجودم به این درک رسیدم که شطحتیات نیست اگر میگویند مرگ ، زندگی دوباره است...وقتی که در لحظه لحظه زندگی ام جاریست...گاهی نسیم می شود لای موهام..جای لالایی شبانه...گاهی نفس می شود وقت هق هق مداوم...وقت دلتنگی...وقت بی آرزویی.وقت و بی وقت...جاریست..در زمان و مکان...حتی هنوز هم بعد از سالها نبودنش ...عادت نکردم به روبان سیاهی که گوشه قاب عکس هایش یادم می آورد..مرگ او را برده...
به نظر عقیده ی قشنگی داری لی لی پوت
اما گاهی همه ی اینا کشکه
زندگی گاهی بیشتر از پیش یه اجبار ه مسخره اس
البته من معتقدم اگه باور ما نبود چیزی به این هیبت به اسم زندگی نمی بود
میدونی فرد مورد علاقه ی تک تک اینا هم خودتی؟
نه نمی دونستم
اینا نشونیه منو دارن
تک تک شون بوی منو می دن
بعید هم نیست
اشکالی نداره..جز فرائض یا فرائز واجب بود این اشتباه...کلی کیفور شدیییم..من عاشق رژ لب قرمزم...
عجبببببببب
نشستی به سوتیا ی من خندیدی دیگه؟
خودم که مردم از خنده ، بازم دمت گرم ، من جای تو بودم عمومیش می کردم
جزء لاینفک وجود ماست اون رنگ
به جز سبز, قرمز رو هم نمیشه ازت جدا کرد :)
جوجه ت رو خیلی خوشم اومد.
روی اون شبه پلاک چی نوشته شده؟
مای, منو یاد طعم تلخ صورتی ِ چرک میندازه که تمام طول مسیر ِ باشگاه رو می زدم و از تلخیش مجبور می شدم شکلات تو دهنم بندازم و دفعه ی بعد دوباره می زدم...
هرچند خیالِ این که شاید هرگز دوباره به عنوان یه هنرجو اون مسیر رو نرم, تلخیش بیشتر از طعم رژ ِ.
قرمز نه به اندازه ی سبز
حدس و حال کن چقدر با کلاس حدس می زنم
راستیتا به حال انقدر یک جا از خودم حرف نزده بودم اینجا ، احساس مورد توجه بودن می کنم ، اینجا همیشه چیز های مهم تری بوده که بخوام راجع بهش حرف بزنم
اون پلاک یادگاریه، روش و انیکاد ِ
تلخ نیست گس ِ
هنر جوی چی بودی ؟ موسیقی که فکرنکنم ، نقاشی هم می دونم نمی کنی ، بالرینی؟
سلام
خوشحالم که خواننده فهیمی مثل شما دارم . این برام خیلی ارشمنده ...
+ بازی جالبی بود ...ممنون...!
توضیحات لازمه رو دادم ، در مورد فهیم
اما مرسی به هر حال ، و بازی هم انجامش بدبد ، کیف می ده
هیچ چیز مهم تر از خود() وجود نداره که بخوایم در موردش فکر کنیم یا حرف بزنیم به نظر من.
اون رنگیش که خیلی تلخ بود.
فکــــــ کـــــــن من بالرین باشم :)))
نچ...کاراته
اینجا اما سیر خودش رو داره
اینجا من موضوع بحث نیست
هدف از ساختن ایجا از اول هم حرف زدن راجع به من نبود
مگه چته؟ خیلی هم بهت می آد
البته رو راست که باشم کاراته بیشتر می آد بهت
واییی خیلی خوب بود دوست سنتوری من..:)
منم اگه بودم حتما دفم رو می ذاشتم..
به اون ۳ تا شادی هم فکر کن.. خیلی سخته ولی وقتی بهش فکر کنی خودش می یاد:)
زیاد اهل بازی نیستم
اما بازیه جالبیه ، شایدم انجامش بدم
دنیای ما آدم بزرگ ها عجیب است خیلی عجیب .. ب حرفی می باریم و ب بازی شاد می شویم .. رژ قرمز و لاک قرمز و ان سنجاق اگر اشتباه نکنم .. اینها مشترکاتمان بود ..
بچه شدم خانوم پرنده
بازی م گرفته
آره اون سنجاقه ، سنجاق پانچ مه
از اونجایی که رژلب خیلی رای آورده من به لاک قرمز رای می دم..البته اگه اشتباهی تشخیص داده نباشم..
و اینکه گویا هوشم آبخورده چون سنتور را تا نخوانده بودم ندیده بودم....
بعد اینکه چه خوب کامنت دونی تان برگشته...
پ.ن بی ربط: اصن از بچگی در ذهن من ماتیک و لاک فقط قرمز ، بقیه اش حاشیه است
زاویه طوریه که اصل مطلب که اون سنتوره اس توی مرکز دید نیست ، تقصیر تو نیست ، و اینکه کامنت دونی بعضی از پستا بسته بود قبلا هم
شما که خانوم ِ ماتیک ِ قرمزی الی جان
هیچ جیز منو به اندازه ی این رنگ به وجد نمی آره ، یه نفر بهش می گفت پیر زنی ، به نظر من که فقط جوانی رو توضیح می ده در خودش
رژ و لاک اگه قرمز نباشند که نداشته باشمشان بهتر!
نمی دونستم سنتوره. برام سوال بود که روی چی چیدی این ها رو. پس سنتور بوده
دیدمش بالاخره
عزیزم
دیر و زودش مهم نیست