من برای تو تب کردم ، بیا و برای من بمیر
می دونی ؟ تو از سر مرگ هم زیادی
کت و شلوار مشکی pierre cardin ت رو بپوش ، بذار مرگ یه نخ marlboro قرمز بهت تعارف کنه
بیا دور میز گرد تن چنبره زده ی من با مرگ به مذاکره بشین ، این بار با دستای جوهری بیا سر قرار ،
می خوام اثر انگشتت روی تن من بمونه ، بگذار من هم دستت باشم توی این جنایت
یک دوز بالاتر بخواب ، کابوست اون وقت خط بیست و پنجم ، صفحه ی نه م از فصل سوم می شه
من با خاک تنم برات گور می سازم و از قلبم سنگ قبر
بذار با دندون هام روی رگ گردنت ساعت مرگ رو حک کنم : یک ربع مانده به تو
ما نظرمان را انروز در مقابل گشت ارشاد در حال خوردن ایس پک گفتیم..
خوشحالم هستی..
این جا کسی برای کسی تب نمیکند
یادته دخترک روسری سبز من؟
یادم
اره تب نمیکنم می میرم برات پای راست من...
چطوری دوست؟
هنوز پای راستت می لنگه ؟
پا؟
کار از پا گذشته ....
میگیری؟سرایت کرده
من درون تو حل می شم و تو به من سرایت می کنی
فکری به حال این فرایند بکن
هردو در حال محو شدنیم
واقعا همینه..
جون شهلا دقت کردی؟
من دیونه ام تو هم دیونه میشی ( مثل اون از سکو پریدنا)
تو خوب نیستی منم میرم تو خودم..
و خیلی های دیگه..
بزرگترین شباهت آدما اینه که متفاوتن
ما از نظر اول متفاوتیم کمی
متشکرم از لطفت
سلام جالب بود به ماهم سر بزن
خوش برگشتی
مارک ادکلنش را هم انتخاب میکردی و تمام.
خیلی ملیح بود این پست.
سلام آقا سعید نازنین
مارک ادکلنش هم می خواستم بگم اتفاقا
لالیک محبوبمان
احتمالا فقط نظر شما اینه
کسی دیگه چه می فهمه مردن یعنی چی
و مُرد...تمام.
مرد مرده
مرد ی که مرد است فقط کمی مرده ست
"یه ربع مانده به تو "
یه ربعی که یه قرن طول میکشه
قشنگ مینوسید/.
یه ربعی که طول نمی کشه
می دونی میس F جان
زمان درازا و عرض داره
و مهم تر از اون حجم
گاهی در عرض یک لحظه جهانی زیر و رو می شه
و گاهی در طول سال ها یک قدم نمی شه به کسی نزدیک شد
و اما حجم که آبستن میشه گاهی
آبستن یک نگاه ، یک حس ، یک درد
حالا جدای اینا می دونی هر لحظه برای خودش یک خطی موازی با دیگر لحظه هاست ؟ یعنی اون لحظه برای خودش موجودیتی به اندازه ی کل طول تاریخ داره که در یک لحظه محرض می شه اون لحظه ادامه ای داره که لحظه ی بعد رو هم در بر می گیره
نه اینکه لحظه ی بعد تموم کننده ی اون لحظه باشه
من و اون در کنار همیم اما در زمان های متفاوتی
داکو:
چه پست دلنشینی.
ممنون
زنده باد مردن!
شما هم نسل زنده باد و مرده بادی هنوز؟
چی باید می شد؟
چه مرگ شیرینی!...
کاش از من می خواست این جوری واسش بمیرم....
به نظرت می مرد؟
salam
behtar az ghabl minevisi
ممنون ماه ِ خاموش سابق
خوشحالم که میخوانمت دوست
خوشحالم از آشنایی
بخوان مرا به لطف
مرسی
من موندم تو که اینهمه قشنگ و خاص مینویسی چرا ترک وبلاگ کرده بودی ....
خوبه که مینویسی ...خوشحالم ...
نوشته هاتو مثل قبل میخونم و واقعا حس خاصی دارن ...
وقتی میخونمشون از همون کلمه ی اول تصورشون میکنم ....
الان بیشتر از اینکه در مورد متنت چیزی بگم خوشحالم که نوشتی دوباره ...
همین !
یه وقتایی آدم می خواد بره فقط ، اما کجا واقعا؟
مرسی ابراز احساسات
مرسی که می خونی
خیلی خوبن...نوشته هات :)
ممنون اما کاش آدرس می ذاشتی
گرچه بی اسم و آدرس هم خوش اومدید
خوشحالم که برگشتی
۴۰۳۱۹
ممنون که خوشحالی که من برگشتم
بیا مرگ من؛
مرا برهان از مرگی که عبث،
خودش را جای تو جا می زند!
:)
ومن همیشه جا می مونم از آپ کردن هایت خیلی خوشحالم از بودنت
گاهی شرایط زورش زیاد تر از خواستن های ماست
این نوشته ها همیشه اینجاست
هر وقت تونستی بیا