-هان داشتم می گفتم همان روز که موهای من آتش گرفت همه چاه ها به مرکز زمین می رسیدند و او که آمده بود موهایم را خاموش کند را ماشین لباسشویی کشید میان زمین و هیچ کف گیری دیگر ته دیگ اسمم و عشقم را نکند
-دستش چه شده؟
- همه وجودش خاکستر شد و از او یک دست یخ زده ماند به جای
- با ان خرمن آتش چه کردید؟
.
.
.
- او کیست که مرا با نام کوچک نگاه می کند؟
- تو را به خدات آن عینک ته استکانی را در بیاور، نام من کوچک است ، زیر دندان نمی آید
،،
،
نام کوچکم را گرفته است به دندان چشمسرورم شور است ... اشک برای هضم اش لازم است
من از آن زمان که در چاه ها را بستند گیس بریده شدم
پ.ن۱ : آتش به آن خرمن گرفت آخر ...
پ.ن۲ : یک دام و یک عالم صابون !!!!!!!
اضافه شد : اینجا دیکتاتوری معصومانه ای بر پاست ، هر چه می خواهی از دلم بخواه که او با توست
گیس بریده ی کوچک......
این چی چی بود نوشته بودی جانم؟
ماجرا چیه؟؟!! نفهمیدم خو!! :دی
ما که نفهمیدیم چی شد؟ کی بود؟ کجا رفت؟ چکارم من؟
ولی خوب پست های بعدی کامنت می ذارم
چی شد کلا؟
هووووووووووم؟ چرا؟
۵۷۵۳۹
سلام

اینجا گل فروشی هم نداره
عوضش یه عروسک برات خریدم هی کلشو تکون می ده
ما هم همین حرف استاد
خوبی آبجی جونم ؟
کوش ؟
حذفش کردی ؟
چرا؟ من فضولم آخه؟
کنجکاوم کردید شدید بدانم چه بوده
ما دیکتاتوری خودخواسته را خیلی وقتها دوست می داریم خیلی وقتها هم تحریمش می کنیم گاه وبیگاه آدمی زور لازم می شود تا شیشه ی ذهنش تلنگری بخورد و بعد روی قست ها گرفته ی آن بنویسد وجودم دوستت دارم گرچه گاهی مرا می چزانی بابت عشقهای تلخ و شیرین
شاید این روزها با درد عشق یقه به یقه شده ای مبارزه ای نفس گیر مراقب باش کم نیاری بی پدر عشق لا مروت آدمی را ضربه فنی میکند
این نبوده اونی که حذف کردی نه؟
چون اینکه چیزی نداره بخوای حذفش کنی!
خیلی قشنگ بود!
۶۰۱۶۹
بخدا دیگر هیچ کلاغی دنبال صابون نیست... خیلی دویدم از ته چاه تا گیس های بریده ات را به تو برسانم... با چسب اشکهایم... عکسم در چشم تو افتاد.آتش مرا دیدی ولی به شر من از خیر موهایت گذشتی دیکتاتور...
به قول تنهایی جان زیر دلم بنوییسید بابا جان!