در کنـــار خطـــوط سیـــم پیام خارج از ده ، دو کاج، روییــدند
سالیان دراز، رهگذران آن دو را چون دو دوســت، میدیــدند
روزی از روزهـــــــای پایــیزی زیـــــر رگـــبـار و تازیانــــــه ی باد
یکــی از کاجها به خـود لرزید، خــم شــد و روی دیگــری افتاد
گفت ای آشـــــنا ببخش مــــرا، خوب در حـــال من تامّــل کن
ریـشــههایم ز خـاک بیرون است، چنــد روزی مرا تحمــل کن
کــاج همســایه گفت با تنـــدی، مـــردم آزار ، از تـو بیــــزارم
دور شــو ، دست از ســـرم بردار من کجـــا طاقت تو را دارم؟
بینـــــوا را سپس تکـــانی داد یار بی رحــــم و بـیمحـبت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او
مرکــــز ارتبــــاط ، دید آن روز انتـــقال پیـــام، مـمـکن نیست
گشت عازم، گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیـــمبانان پس از مـــرمـــت سیــم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیــز با تبـر، تکـه تکـه ، بشکستند
ورژن جدیدش هم اومده
قشنگه!
این شعر یه مدل دیگه ش هست که هپی اندینگه!
۹۸۱۰۵