مشت هایم را محکم بسته ام و مرد هم سعی در باز کردنش ندارد.
مشت ها نه برای حمله و دفاع است نه برای بازی.
مشت های من متمم وجودم است که تمامم را جمع کرده است و میان مشت می فشارد و تمام می کند مرا.
قصه ی ما به سر رسید عزیزم
راحت بخواب
پ.ن 1- یک لحظه بایست
پ.ن 2 - اعتراف می کنم یک روز با لب های تشنه قسم خوردم با تو بمانم ... قسم هایم هم مثل خودم شکست
پ.ن 3 - از این من و تو ای ها خسته ام
کاریش نمیشه کرد تا بوده همین بوده .
کاری از دستم بر نیومد
اوهوم
تمام
اون هم چه تمامی
قالب جدید مبارک
این پ.ن۳ من یاد شعر یکی از آهنگای بیژن مرتضوی انداخت که میگه:
گر چه جدا از تو ولی همیشه با تو زیستم
من و تویی نکن که من کسی به جز تو نیستم
کم شدم از تو کم شدم کم شدم از وفور تو
گم شدم از تو گم شدم گم شدم از حضور تو
اواره در قفس شدم ترانه خوان خاموشی
برهنه زیر تیغ تو .چه دلبرانه میکشی
گر چه جدا از تو ولی همیشه با تو زیستم
من و تویی نکن که من کسی به جز تو نیستم
چیزی به خاموشی بگو نوری به تاریکی بزن
اخمی به تنهایی بکن تیره دلی نکن به من
گرم شو از جنون من من همه غشق و اتشم
مرا صدا کن و ببین چگونه شعله میکشم
نگاه کن ببین که من سایه ی با تو بودنم
بالا بلند عشق تو منم ولی من تو ام
دیگر نمانده چیزی از اینه تا رفتن من
تاب بیاور و بمان خسته نشو از منه من
گر چه جدا از تو ولی همیشه با تو زیستم
من و تویی نکن که من کسی به جز تو نیستم
۵۷۰۹۶
ممنونم ملکه ی عزیزم
شعر قشنگی بود
این قالب مبارکی نداره
سر جهازی بلاگ اسکای ِ
قالب قبلیم پکید نمی دونم چرا
یاد گرفته ام همیشه سوگندهایی هستند که به سادگی باز کردن مشت مقابل ارزوی خواستن و رسیدن می شکنند پس خودم را به خاطر شکستن سوگندهایی که پیش از بسته شدن شکسته اند ملامت نمی کنم بیاموزیم در دل این سوگندها عشقهایی خفته اند که به تلنگری برمی خیزند و سر بر می آورند